همیشه شروع یه جوریه... نمیدونم ولی یه جوریه...
این چندمین وبلاگه...؟ اینم نمیدونم... ولی میدونم که باز یه روزم از این یکی خسته میشم... .
یه شروع تازه... ادم یاد بچه خوشحالای الکی خوش میفته... یه شروع بعد از پایان...
... نه... پایان نه ... پایانها... پایانهای مسخره...
...
خانومها و آقایان هیات منصفه ... سه نقطه خستست... داغونه...
چرا...؟ چون هر کی از راه رسیده یه جوری گاییدتش... یه جوری یه چیزی تراشیده و توی ما تحت احساسش فرو کرده...
اره... خانوما و آقایان ...
پ.ن: پست اول اونی نشد که میخواستم... ینی یه جورایی اینم مث خودم به گا رفت... نقطه
پیوستت رو ی کم بهترش کنی بهتره ها !!
جوابتو دادم تو بلاگم
اما اینجا هم میگم خوشحالم کردی
منم امیدوارم خوب شروع بشه
و ادامه داشته باشه
با من دوست میشی ....
چون ب عبارتی اولین دوست بلاگ اسکای من هستی ... !
پس چرا به روز نمیکنی ؟
نکنه رفتی ؟؟؟؟؟؟
من به روزم
بیا
اااااااااااوووووووووووووومممممممممممممم چه لفظ قلم و مودبانه مینویسی . حالا خوبه که بگا رفتی و اینقدر با آب و تاب مینویسی اگه بگا میدادی چیکار میکردی ؟
به فاک رفتنو از اون لغتی که تو میگی بیشتر دوست دارم.
ا پس تو هم اسباب کشی زیاد داشتی.هه