...

...

caffee:4

یه عمر خایه مالیه باب و مامانت و میکنی که بیان کارای پایان خدمتتت رو جور کنن تا بتونی خیر سرت حال کنی... بری اونجاکه عشقته... با اون که دوستش داری...

بابا و مامان هم دارن با تخماشون یه قل دو قل بازی میکننو میگن این کسی که دوستش داری خواب و خیال مسخره ست...اون به درد تو نمیخوره...اون در حد تو نی... چرا؟

چون چند سال پیش ریدی به بابایی و ترکش کردی... حالا مهتاجشونی دیگه...پس بمال خایه هارو...

...

...

...

یارو دورت میزنه... زیر سرش بلند میشه... میره با یکی دیگه...

تو هم به گااااااااااا میری...

شب اول...

شب دوم...

شب سوم...

میفهمی که الکی به گا رفتی...خودت رو توجیه میکنی که اره داداش... اون ارزش تو رو نداشته...

میری بلافاصله به بابامیگی...اونم مثل خر حال میکنه ودر عرض یه هفته پایان خدمتت رو میزه... ویزای باکو توی دستت...داری توی سفارت روسیه فرم پر میکنی...

با یه  gf جدید که خاله جون بهت معرفی کرده که توی مسکو زنده میکنه...

...

...

...

یادمه همیشه دلم میخواست این کارارو با تومیکردم لعنتی... 

دلم میخواست باتو زیر مجسمه پوشکین بشینم و زیر برف دستات رو بیگیرم...

دلم میخواست وقتی باهم برگشتیم... توی خیابون ویلا یه کافی شاپ خفن بزنیم با هم حال کنییییم...

اسم کافی شاپمونو یادته؟

...

...

...

حالا جای تو رو کی گرفته؟

...

...

...

یه دختر مو طلایی...موهاش هم رنگ خودمه... با پوست سفید و قد بلند...

پ.ن: شبیه جنده های فیلم سوپرای xxl هست...

پ.ن: من اینا رو با تو میخواستم ... نه با اون...

                

                                     دارم به فاک میرم           نقطه

caffee:3

تمثال حضرت مسیح رو دیدین که به صلیب کشیده شده؟

تو این فکر بودم که اگه توی قرن بیست و یکم حضرت مسیح مصلوب میشد احتمالا باید مثل سری قبل لخت به صلیب میکشیدنش... ولی خوب واسه این که ضایع نباشه یه شورت پاش میذاشتن...

حالا دارم به این فکر میکنم که مارک اون شورت چی بود؟

... calvin kelin... versache... zara...

هوم                  نقطه

caffee:2

موندم توی یه مسئله...

اینکه چرا هر وقت احساس میکنی ادم بد بختی هستی و دلت به حال بد بختی خودت میسوزه  اونی که اون با لا نشسته و جز گاییدن بنده هاش هیچ کاری و هیچ فکری نداره پا میشه یه نفر بد بخت تر و بیچاره تر از خودت میندازه وسط جاده زندگیت...  ( همون جاده ای که با گه اسفالتش کردن)

...

...

ببین خدا میخوای چیو ثابت کنی؟ هوم؟ اره از من بد بخت تر هم توی این دنیا هست... نمیگم نی... ولی خوب... تا کی میخوای به پر رو بازیت ادامه بدی و مادر همه ادمایی رو که میتونستن خوشبخت باشن رو بگایی و به رو خودتم نیاری؟

منظورم رو اشتبا برداشت نکن... خوب میفهمی... چرا اون بیچاره باس این جوری زندگی کنه؟ چرا شرائط رو این جوری کردی واسش... حتما توقع هم داشتی که هیچ کدوم از اون کارا رو نمیکرد... نه؟

...

...

...

پ.ن: خدایا به کارت ادامه بده ببینم اخر و عاقبت این بنده هات چی میشه... ببینم اون دنیا تویی که سرت رو میندازی تو لنگت و ساکت میشی و عرق شرم میشینی ... یا ما بیچاره ها...

البته اگه اون دنیایی باشه و اون موقع تا حالا مارو نشنونده باشی سرش و تاب بدی...

 

نقطه

caffee:1

همیشه شروع یه جوریه... نمیدونم ولی یه جوریه...

این چندمین وبلاگه...؟ اینم نمیدونم... ولی میدونم که باز یه روزم از این یکی خسته میشم... .

یه شروع تازه... ادم یاد بچه خوشحالای الکی خوش میفته... یه شروع بعد از پایان...

... نه... پایان نه ... پایانها... پایانهای مسخره...

...

خانومها و آقایان هیات منصفه ... سه نقطه خستست... داغونه...

چرا...؟ چون هر کی از راه رسیده یه جوری گاییدتش... یه جوری یه چیزی تراشیده و توی ما تحت احساسش فرو کرده...

اره... خانوما و آقایان ...             

 

پ.ن: پست اول اونی نشد که میخواستم... ینی یه جورایی اینم مث خودم به گا رفت... نقطه